آخرین روزها
امروز عید غدیره عزیزم عیدت مبارک بالاخره روز دوشنبه با دکتر تماس گرفتم بهم گفت چهارشنبه (یعنی فردا)صبح ساعت شش و سی دقیقه بیمارستان باشم دیشب با بابایی رفتیم شهروند خرید کردیم امروز هم ظهر رفتیم گاندی من چند تا لباس بخرم که مناسب شیردهی باشه بعد رفتیم رستوران نایب نهار خوردیم شبم رفتیم شیرینی خریدم از جشنواره خیابون شریعتی شبم اومدم خونه همه لباسهای بابایی رو اطو کردم که همه چی مرتب باشه تا چند روز که سرمون شلوغه همه چی برای ورودت مهیاست عزیزم دیگه دارم ثانیه شماری می کنم برای ورودت